به گزارش پیام خانواده بحران بخشی جدا نشدنی از زندگی افراد است. اما همین بحران میتواند با راهحلهای گوناگون حل شود و زندگی را به تعادل برساند. یکی از این راهها گفتوگو کردن است. مهارتی که چالشی جهانی است و میتواند زندگی مشترک را به چالشهای جدی بکشاند. در خانوادههایی که آسیبهای اجتماعی در آنها بیشتر است، طبیعتا جای این مهارت بیشتر از پیش احساس میشود. فقدان گفتوگو در خانوادهها یکی از مسائلی است که منجر به افزایش خشونت خانگی میشود. پویش «حرف و گفت» دغدغهاش یادگرفتن مهارت گفتوگو است. این پویش که با سفارش صندوق جمعیت ملل متحد و همکاری وزارت بهداشت از یکم آذر ماه در حال برگزاری است و تا هفتم آذر ادامه دارد، در تلاش است هر روز یک پیام به مخاطبان ارائه کند. بر اساس این پیام راهکارهای پیشنهادی نیز به مخاطبان ارائه خواهد شد.
زهرا افتخارزاده، مددکار اجتماعی و مدیر موسسه کاهش آسیب آتنا (خانه امن برای زنان خشونتدیده) از ضرورت ایجاد مهارت گفتوگو در خانوادههای آسیبدیده میگوید و معتقد است یکی از راهکارهای کاهش خشونت علیه زنان، گفتگو با مردان خشونتگر است؛ «مردان کمتر تمایل به گفتوگو دارند و من ریشه اساسی این موضوع را در بحث قدرت میبینم. چون بعضی از مردان تصورشان این است که زنان حامیای از طرف خانواده و قانون ندارند و هر بلایی بخواهند میتوانند سرشان بیاورند.»
متن گفتگو با افتخارزاده را در زیر میخوانید.
*به نظر شما به عنوان یک مددکار که با خانوادهها کار میکنید چقدر در خانوادههای ایرانی گفتوگو وجود دارد و آیا مشکلاتی هست که چون مهارت گفتگو وجود ندارد به بحران تبدیل شود؟
میتوانیم بگوییم عوامل مختلفی هستند که میتوانند شرایط خانواده را در افراد گروه هدف تبدیل به بحران کنند. یکی از آن عوامل بدون شک بحث مهارت گفتگویی است که ریشههای خاصی دارد. یک بخشی این است که در جامعهمان هیچ آموزشی در هیچ جایی در این زمینه نداریم و ساختار خانوادهها به این صورت است که افراد آموزش غیررسمی را هم تجربه نکردهاند خصوصا در افرادی که گروه هدف ما هستند و این چیزی نیست که به شکل مهارت افراد کسب کرده باشند. قطعا یکی از مهمترین عواملی که باعث میشود شرایط افرادی که به ما مراجعه میکنند به سمت بحران برود این است که مهارت گفتوگو وجود ندارد. کمااینکه بخواهند اثبات کنند. یکی از مهمترین مسائل این است که زنانی که تحت خشونت قرار میگیرند و نزد ما میآیند، با مرتکب خشونت و همسرشان تماس گرفته شده و به جلسه مشاوره دعوت میشوند و خیلی وقتها مرتکب خشونت به این نتیجه میرسد که با خشونت نمیتواند کارش را پیش ببرد و متوجه میشود این خانم با حکم قضایی آنجاست و نمیتواند با فریاد همسرش را برگرداند، قانع میشود که باید صحبت کند و به جز گفتوگو راه دیگری وجود ندارد. وقتی در جلسات مشاوره صحبت و مهارت گفتوگو را تمرین میکنند، بعد از مدتی مشکلات کمتر میشود و حتی میتوانند به زندگی با هم برگردند و خشونت تکرار نشود. حتی اگر به این نتیجه برسند یا زن نظرش تغییر نکند و بخواهد مراحل قانونی را پیش ببرد، اما همین اتفاق وقتی در چارچوب گفتوگو باشد از گذشته متفاوت خواهد بود. بنابراین در تجربهای که برای زوجین با زوجدرمانی و مشاوره انجام میدهیم به وضوح میبینیم که چقدر میتواند گفتوگو و مهارت ارتباطی تأثیر داشته باشد و وقتی این کار توسط مشاور تسهیل میشود و زوجین در شرایطی هستند که مجبور به گفتوگو هستند و نمیتوانند از خشونت استفاده کنند، چقدر میتوانند مسائلشان را راحتتر بگیرند و تصمیم منطقی بگیرند.
*آیا میتوان گفت که مهارت گفتگو در بین خانوادههای ایرانی و در راس خانوادههای آسیب دیده کم است؟
قطعا میتوان گفت مهارت گفتوگو در کل خانوادههای ایرانی و به شدت بیشتری در خانوادههای آسیب دیده کم است و ریشههای زیادی دارد. بخشی همان فقدان آموزش رسمی و غیررسمی است. و اینکه همه خانوادههای ایرانی و خصوصا این افراد در زندگیای که هرکدامشان در گذشته در خانواده پدری و مادری داشتهاند این گفتوگو را بلد نیستند و بعد از آن هم در هیچ فضایی آموزش ندیدهاند. مسئله سوم و خیلی مهمتر از همه اینها بحث قدرت است.
*در خانوادهها بین زن و مرد، کدامیک از طرفین کمتر تمایل به گفتگو برای حل مسئله دارد؟
آقایان کمتر تمایل به گفتوگو دارند و ریشه اساسی این موضوع را من در بحث قدرت میبینم. چون آن آقا تصورش این است که این خانم دسترسی به جایی ندارد، هیچ حامیای از طرف خانواده و قانون ندارد و هر بلایی سرش بیاورد مشکلی نیست. پس چه دلیلی دارد اصلا با هم گفتوگو کنیم. اصلا به تو چه ربطی دارد من با چند خانم دیگر وقت میگذرانم، پولم را کجا خرج میکنم، نمیتوانی به من بگویی مواد بکشم یا ترک کنم. و اینطور است که از این توزیع قدرت بسیار نامتوازن و تبعیضآمیز، تمایل به گفتوگو در آقایان کم میشود و فکر میکنند نیازی ندارند با همسرشان گفتوگو کنند و وقتی این خانم به اینجا میآید چون این توازن قدرت به هم میخورد، مردان هم سر میز گفتوگو مینشینند. بنابراین همه چیز فقط این نیست که مهارت گفتوگو را بلد نیستیم. من فکر میکنم پیشنیاز گفتگوکردن، مواضع قدرت یکسان یا حداقل نزدیک به هم است. بنابراین این موضوع پیچیدهتری از موضوع فردی ساده است. اگر میخواهیم مهارت گفتوگو در کل جامعه و بین زن و مرد وجود داشته باشد، راهش فقط این نیست که کارگاههای مهارتهای زندگی بگذاریم که مهم است اما کافی نیست. اتفاقا شاید افراد خیلی خوب این مهارتها را یاد بگیرند ولی دلشان نمیخواهد این کار را بکنند که به توزیع ناعادلانه و تبعیضآمیز قدرت در خانواده و جاهایی که خشونت دیده میشود، برمیگردد. بنابراین پیشنیاز اساسی اینکه بتوانیم این گفتوگو را جا بیندازیم این است که تمام موانعی را که بر سر راه توزیع عادلانه قدرت در خانواده است، اصلاح کنیم. یعنی از قانونی گرفته که به مراتب حق و قدرت بیشتری به مرد در خانواده میدهد باید اصلاح شود تا مناسبات فرهنگی و اجتماعی که این توزیع تبعیضآمیز قدرت را باعث میشود. وقتی حمایت اجتماعی و فرهنگی وجود داشته باشد، وقتی زن بتواند درآمد داشته باشد، او هم بخشی از قدرت است. هرچه خانواده آسیبدیدهتر، هرچه توزیع قدرت ناعادلانهتر، مهارت گفتوگو کمتر می شود و در نتیجه خشونت بیشتر است. مهم است که به این قضیه عمیق نگاه کنیم و اقداماتی که باید انجام دهیم تا گفتوگو به ثمر بنشیند خیلی متفاوتتر از کارگاههای مهارت گفتوگو خواهد بود.
*زنانی که شما با آنها سر و کار دارید چقدر جسارت صحبت کردن از خواستههای خود را دارند؟
طبیعتا مواردی را مشاهده میکنید که مثلا ۱۲ سال است فرد تحت خشونتهای شدید بوده. بارها و بارها به شدت و به شیوه فیزیکی شدید که باعث شکستگی یا کبودی و عوارض دیگر جسمی شده تحت خشونت بوده و تحمل کرده و حتی شکایت هم نکرده است. بخشی به خاطر ناآگاهی بوده و بخشی هم اینکه نسبت به حقوقش آگاه نبوده و حمایت و پشتیبانی هم نداشته که کاری انجام دهد یا خودش را از آن محیط خارج کند. نهایتا به منزل خانوادهاش میرفته، بعد از چند روز برمیگشته و زندگی ادامه داشته. به این خاطر جسارت صحبت کردن و طلب حقوق، بسیار پایین بوده و عدم وجود حمایتهای لازم، و اینکه دسترسی به جایی نداشته و وجود چند فرزند نمیدانسته باید چه کار کند. بنابراین زمانی که به اینجا میآیند و بعد از مدتی که حمایت میشوند کاملا به افراد دیگری تبدیل میشوند. کسی که دست و پایش میلرزیده نمیتوانسته حرف بزند یا همسرش را میدیده از شدت ترس نمیتوانسته صحبت کند و حتی اگر با مشاوره و زوجدرمانی به خانه برگردد، فرد قبلی نیست و همسر هم متوجه میشود و باعث میشود رفتارش تغییر کند. او مجبور شود سر میز مذاکره برگردد و گفتوگو کند چون میداند این فرد به حقوقش آگاه است، جسارت دارد و اگر رفتارهای قبلی تکرار شودی منابعی هستند که از فرد حمایت کنند و در صورت تکرار خشونت، به آن زندگی ادامه نخواهد داد.
*چه میشود که خشونت جای گفتگو را میگیرد؟
درباره دلیل این اتفاق خیلی صحبت کردهایم. مهمترین عامل به جز نبود آموزش و اینکه در خانواده پیشینی فرد این مسائل را تجربه نکرده، مهمتر از همه توزیع ناعادلانه قدرت است که باعث میشود خشونت جای گفتوگو را بگیرد و افراد به این نتیجه میرسند دلیلی ندارد گفتوگو کنند. وقتی احساس میکنند طرف مقابلشان هیچ قدرتی ندارد و هر رفتاری که کنند مجبور به پذیرش و ماندن است و هر زمان که توازن قدرت حتی اندک تغییر میکند افراد سر میز مذاکره میآیند.
*اصلا شما گفتگو را برای قشری که با آن سر و کار دارید راه حل میدانید؟
قطعا گفتوگو راهحل است. اما پیشنیازش این است که توزیع ناعادلانه قدرت حتی به میزان اندک بالانسش تغییر کند. به صورت پیشنیاز بعد از توزیع عادلانه قدرت و گفتوگو قطعا برای همه قشرها راهحل هستند. ولی شاید تفاوتش این باشد که برای گروه هدف ما پیشنیاز لازم است که صرف اینکه افراد شکایت میکنند، با حکم قضایی به خانه امن میآیند، و آن فضا را ترک میکنند و فرد متوجه میشود هر بلایی نمیتوانند سر این فرد بیاورد و میتواند شکایت کند.
*زنان آسیب دیده چقدر طول میکشد تا مهارت صحبت از مشکلات و نیازهایشان را یاد بگیرند؟
نمیتوانیم در این باره لزوما عدد بدهیم. موارد خیلی با هم متفاوت هستند. میتوانم شاخصههای مرتبطش را نام ببرم. اول از همه فرهنگی که شخص از آن میآید خیلی مؤثر است. مثلا خانوادههای افغان چون از فرهنگ بستهتر میآیند ممکن است مدت بیشتری زمان نیاز داشته باشند. همینطور بحث تحصیلات، میزان خشونت و سالهایی که خشونت را تجربه کردهاند. هرچه این فرد زمان بیشتری را در خشونت مانده باشد و شدت خشونت بیشتری را تجربه کرده باشد ممکن است مدت زمان بیشتری نیاز داشته باشد. همینطور شبکههای اجتماعی و حمایتی که فرد دارد. فردی که از هیچ نظری از طرف خانوادهاش حمایت نمیشود، بخصوص به خاطر مسائل عاطفی، و نه لزوما مسائل مالی، چون اینها را میتوان در خانههای امن تامین کرد. ولی بحث عاطفی خیلی وقتها پررنگتر است و هر کاری در نهادهای اجتماعی کنید ممکن است تأثیر خانواده را نداشته باشد. وقتی این حمایت از خانواده وجود نداشته باشد، سختتر و زمانبرتر است که بخواهند از آن شرایط خارج شده و به چرخه خشونت برنگردند. خیلی وقتها تعداد فرزندان و رابطهای که با مرتکب خشونت دارند در این زمینه خیلی مؤثر است. خیلی وقتها اصراری که بچهها برای برگشت به فضای خانواده دارند باعث میشود مادران را به سمتی ببرد که خودشان را نادیده بگیرند. بنابراین یکسری شاخصهها هستند که باعث میشوند یک فرد زمان بیشتری برای آموزش مهارت نیاز داشته باشد. اما هر چه فرد ناآگاهتر باشد و تحصیلات کمتری داشته باشد و شبکه اجتماعی و فرهنگی کمتری داشته باشد، سالهای بیشتری را در خشونت سپری کرده باشد، و شدت خشونت بیشتری را تجربه کرده باشد باعث میشود زمان بیشتری برای آموزش این مهارت نیاز داشته باشد.
تا به حال شده که با گفتگو بتوانید یک بحران را در خانه آتنا حل کنید؟
خیلی موارد زیادی بوده که توانستیم با گفتوگو مشکل را حل کنیم. البته بهتر است از کلمه حلکردن استفاده نکنیم؛ به این دلیل که به نظرم خودِ گفتوگو یک هدف است و وقتی خودش اتفاق میافتد و این روند شروع میشود و آدمها یاد میگیرند از گفتوگو استفاده کنند هر نتیجهای که بعدا حاصل شود نتیجه مثبت و مفیدی است. موارد زیادی هست که زن ممکن است با خشونت شدید بیاید و بعد همسر مرتکب خشونت با اطلاع ما یا تلاش خودش همسرش را پیدا میکند و با موضع خشونتآمیز قبلی میآید به این صورت که زنم را بدهید ببرم. بدون اینکه بخواهد گفتوگو کند. چندین بار میروند و میآیند، پلیس میاورند و زمانی که متوجه میشوند هیچ کاری نمیتوانند بکنند و کاملا به صورت قانونی همسرشان در مرکز است و حمایت میشود، و هیچ راهی به جز گفتوگو و مشاوره ندارند، کوتاه می آیند. فرایندی که حتی برای من مثل معجزه است. وقتی پای مذاکره میآیند و مشاوره میشوند که زمانبر است خیلی وقتها زن راضی به برگشت میشود که قطعا با شرط و شروط و تضمین این کار را میکند که خشونت تکرار نشود. ممکن است این تضمین گرفتن حق طلاق، حقوق مادی برای زن باشد و تعهد اینکه مشاوره و ارتباط با موسسه ادامه داشته باشد. به عنوان جمعبندی خیلی اوقات مشکل با گفتوگو حل میشود و در دو بعد این گفتوگو را دیدیم. یک بعد کلاسیک که با گفتوگو افراد به نتیجهای رسیدهاند که قبلا نرسیده بودند. بعد از تجربه یک زندگی ۱۲ساله خشونت، با مشاوره و تمرین گفتوگو میتوانند به زندگی برگردند و شرایط را اصلاح کنند و بتوانند زندگی بدون خشونت داشته باشند و مشکلاتشان هم حل شود. حتی مواردی داریم که دو سال از بازگشت به زندگی میگذرد و با اینکه ۱۰، ۱۲ سال زندگی پر از خشونت را به بدترین تجربه کرده بودند، خشونت تکرار نشده و توانستهاند به زندگی در کنار هم ادامه دهند. د ومین بعد این است که حتی در مواردی که لزوما منجر به بازگشت دوباره به زندگی نشده، گفتوگو یک اثر تربیتی و آموزشی جدی روی طرفین ماجرا داشته که بتوانند خودشان و طرف مقابلشان را بشناسند، به مشکلاتی که منجر به خشونت شده مطلع شوند و امکان تکرار مسائل کاهش پیدا کند که این اتفاق خیلی جذاب است.
برای زنان خشونت دیده چه پیشنهادی دارید؟
برای زنان خشونتدیده مهمترین پیشنهاد ما این است که به هیچ وجه و در هیچ شرایطی در برابر هر شکلی از خشونت سکوت نکنند. نه به این معنی که تا خشونتی رخ داد سریع خارج شوند و طلاق بگیرند. علت اینکه میگوییم در برابر خشونت سکوت نکنید این است که علاقه شدیدی به بنیان خانواده داریم. به این علت که شما با اولین سکوت مجوزی برای تکرار خشونتها و افزایش شدت خشونتها صادر میکنید که بزرگترین ضربه را به شما و بنیان خانواده میزند و باعث میشود اگر شما به لحاظ روانی کاملا سالم بودید به یک فرد بیمار تبدیل میشوید و ممکن است سالها به درمان نیاز باشد که اثر آسیبها از بین برود. و حتی با پذیرش خشونت به طرف مقابل هم ضربه میزنید و او را هر روز به فردی تبدیل میکنید که بیشتر آسیب روانی ببیند و بیمارتر شود. ولی زمانی که در برابر اولین و کوچکترین خشونت واکنش شدید نشان میدهید و طرف مقابل را متوجه میکنید که اگر این کار را تکرار کند شما قدرت و حمایت برای دفاع از خودتان دارید باعث تکرارنشدن خشونت میشود و میتوانید در عین حفظ زندگیتان یک فرد سالم باقی بمانید و به فرزندان و همسر زندگی سالمی را بدهید. بنابراین سکوت نکردن در برابر خشونت مهمترین عامل حفظ زندگی و بنیان خانواده است و کسانی که به اشتباه تصور میکنند اگر در برابر خشونت ایستادگی کنم و چون حمایت و کار ندارم باید سکوت کنم بدانید که خودتان بزرگترین خیانت را در زندگیتان میکنید. سکوت چیزی را حل نمیکند، خشونت با شدت بیشتری تکرار میشود و چیزی از زندگی باقی نمیماند. همین امروز برای این موضوع اقدام کنید و همین امروز سکوت نکنید و کاری کنید که طرف مقابلتان متوجه شود نمیتواند با شما اینطور برخورد کند و مجبور است پای میز مذاکره بیاید و گفتوگو را یاد بگیرد.
برای اینکه یک رابطه به بحران نرسه چه باید کرد؟
اولین موضوع این است که یک رابطه باید براساس برابری و توازن قدرت باشد. هر وقت غیر از این باشد قطعا منجر به خشونت میشود. ممکن است در یک طبقه یا سطح اجتماعی اقتصادی،؛ فرهنگی به شکل خشونتهای روانی، کلامی و فیزیکی خودش را نشان دهد. بنابراین اولین مورد برقراری توازن قدرت در خانواده است و لازمهاش این است که زن و مرد هر دو بتوانند دسترسیهای برابر اقتصادی داشته باشند. میتواند شیوههای متفاوتی داشته باشد اما زن حتما باید منبع اقتصادی داشته باشد. نیاز است شبکه حمایتی اقتصادی و روانی باشد که میتواند از طرف خانواده، دوستان، نهادهای اجتماعی مثل خانههای امن شکل بگیرد که زن بداند در هر مشکلی حمایتکننده دارد. برابریهای قانونی هم دست افراد نیست که الان بتوانند این کار را بکنند ولی تأکید داریم روی شروط ضمن عقد که در هر خانوادهای که امکان این موضوع هست، به این قضیه فکر کند که در زمان ازدواج از چه طریقی میتواند شروط ضمن عقد را به صورت محضری داشته باشد. قطعا یکی از موارد به لحاظ قانونی میتواند این برابری را ایجاد کند که حداقلش همان شروط ضمن عقد است. به لحاظ عاطفی و روانی، از ابتدای موضوع نگرش زن و مرد نسبت به هم در ازدواج و جایگاه هم دارند که باید ازطریق مشاورههای پیش از ازدواج ایجاد شده باشد و میتوانند از مشاوره کمک بگیرند. در ادامه زندگی هم جاهایی که به مشکل برمیخورند میتوانند از مشاور کمک بگیرند. بعد از اینکه توازن قدرت به اشکالی که گفتیم در خانواده برقرار شد، مسئله بعدی این است که دائما این گفتوگوی برابر را با هم ادامه دهند. اگر این استعداد و توانایی در طرفین در حالت عادی وجود دارد چه بهتر که خودشان برای این موضوع وقت بگذارند و به صورت جدی هیچ خواسته و نیازی را در سکوت نگه ندارند. خصوصا یکی از ابعاد مهم زندگی بحث مسائل جنسی است. به جز اینکه درباره همه نیازهایشان در طیفهای غیرجنسی صحبت میکنند حتما در این حیطه هم گفتوگو کنند. عدم آموزش یکسری مسائل فرهنگی ممکن است باعث شود افراد حتی در صمیمانهترین روابط زناشویی نتوانند در این زمینه صحبت کنند و این قضیه در سکوت میماند. مسائل فرهنگی مثل اینکه خیلی وقتها ممکن است نیازهای جنسی زنان به رسمیت شناخته نشود در این زمینه مؤثر است و ممکن است زنان یا حتی مردان واضح و روشن درباره نیازهای جنسیشان حرف نزنند.